سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وجود چیزی را در قلبم حس میکنم؛ چیزی خاردار شبیه به بوته ای می ماند و از رگ های اندامم غذای مورد نیازش را دریافت میکند.

چند روزی است که بوته ی درونم جوانه زده و رشد کرده است... نمیدانم چیست! میتوانم از مکانی که در آن روییده تشخیص دهم چیست...

یا عشق و یا هوس

هر لحظه دلم تنگ و تنگ تر می شود و بوته ای که تبدیل به گلی زیبا و با شاخ و برگ سرسبز و شاداب شده است جایش کمتر می شود ..

بین عشق و هوس گیر کرده ام...

مگر من .. ؟ منی که تا به حال فکر میکردم از هوا و هوس آزاده ام میتوانستم  بوته های خاردار هوس را در وجودم آبیاری کنم؟؟ از اسمم هم پیداست! پیداست که از هوس دورم و از آن فراری.

اینجا عشق میماند..

 

 

 

عشق...

کلمه ای که بار ها و بار ها در این طرف و آن طرف شنیده و خوانده ام ... بیشتر در غزل های نظامی.. نظامی شعر هایش را به گونه ای زیبا و عاشقانه سروده است...

کلمه ی عشق چقدر برایم تازگی دارد ;چقدر آشناست .در کتاب های الهی نیز عشق را خوانده ام ؛ عشق به خدا؛ عشق به پیامبران و...

ولی عشقی که در وجود من پرورش یافته عشقی دیگر است...نه از جنس هوس و نه چیز دیگری....

اشکم جاری میشود؛ در قسمتی از داستان زندگی قرار گرفته ام که سخت فشرده شده ام ؛ سخت ؛ سختی میکشم.

در کنار این همه؛ دلم تنگ است .... تنگ او.. تمام زندگیم.. دوستش دارم؛ وقتی به یادم می افتد از درون فرو میریزم.. با این که حتی شکلش را ندیده ام رنگ زردِ دیده و رخسارش شده ام...

قلبم بی تاب ضربانش نا منظم ؛گاهی درست و گاه اشتباه ... ولی بگویم.. سخت است،دوری از او..

 

 

 

 

ای عزیزترین کَسَم  :با تمام وجود ؛ با تمام هستی ..با تک تک سلول های بدنم .........

میگویم : عاشقت هستم

 

 

10/7

22:05






تاریخ : دوشنبه 98/1/5 | 1:49 صبح | نویسنده : ZN | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.